نامه های امام علی ( ع ) از نامه شماره ​61تا ​​65

نامه های امام علی ( ع ) از نامه شماره ​61تا ​​65

نامه شماره61

و من کتاب له علیه السلام [8] الی کمیل بن زیاد النخعی ، و هو علی هیت ، ینکر علیه ترکه دفع من یجتاز به من جیش العدو طالبا الغاره [9] امابعد ، فان تضییع المرء ما و لی ، و تکلفه ما کفی ، لعجز حاضر ، و رای متبر [10] و ان تعاطیک الغاره علی اهل قرقیسیا ، و تعطیلک مسالحک التی و لیناک [11] لیس بها من یمنعها ، و لا یرد الجیش عنها لرای شعاع [12] فقد صرت جسرا لمن اراد الغاره من اعدائک علی اولیائک ، [13] غیر شدید المنکب ، و لا مهیب الجانب ، [1] و لا ساد ثغره ، و لا کاسرلعدو شوکه ، و لا مغن عن اهل مصره ، و لا مجز عن امیره

ترجمه

[8] از نامه های امام علیه السلام به کمیل ابن زیادنخعی فرماندار هیت از آبادی های کشور عراق و [ امام در این نامه او را ملامت می کند که چرا با لشکریان غارتگر دشمن که از آن منطقه عبور کرده اند مقابله نکرده است ] [9] اما بعد سستی انسان در انجام آنچه بر عهده او گذارده شده و اصرار برانجام آنچه در وظیفه او نیست یک ناتوانی روشن و نظریه باطل و هلاک کننده است [10] تو به اهل قرقی سا حمله کرده ایولی مرزهائی را که حفظش بر عهده تو گذارده ایم [11] بی دفاع رها ساخته ای این کار یک فکر نادرست و بیهوده است . [12] تو در حقیقت پلی شده ای برای دشمنانیکه می خواهند بر دوستانت دست غارت بگشایند [13] نه بازوی توانائی داری نه هیبت و ترسی در دل دشمن ایجاد می کنی000 [1] نه مرزی را حفظ می کنی و نه شوکت دشمنی را درهم می شکنی نه اهل شهر و دیارت را کفایت می کنی و از آنان به خوبی دفاع می نمائی و نه امیر و پیشوایت را از دخالت در آنجا بی نیاز می سازی

نامه شماره62

و من کتاب له علیه السلام [2] الی اهل مصر ، مع مالک الاشتر لما ولاه امارتها [3] اما بعد ، فان الله سبحانه بعث محمدا صلی الله علیه و آله و سلم نذیرا للعالمین ، و مهیمنا علی المرسلین [4] فلما مضی علیه السلام تنازع المسلمون الامر من بعده [5] فوالله ما کان یلقی فی روعی و لا یخطر ببالی ، [6] ان العرب تزعج هذا الامر من بعده صلی الله علیه و آله و سلم عن اهل بیته ، [7] و لا انهم منحوه عنی من بعده [8] فما راعنی الا انثیال الناس علی فارن یبایعونه ، [9] فامسکت یدی حتی رایت راجعه الناس قد رجعت عن الاسلام ، [10] یدعون الی محق دین محمد صلی الله علیه و آله و سلم [11] فخشیت ان لم انصر الاسلام و اهله ان اری فیه ثلما او هدما ، [12] تکون المصیبه به علی اعظم من فوت ولایتکم التی انما هی متاع ایام قلائل ، [13] یزول منها ما کان ، کما یزول السراب ، او کما یتقشع السحاب ، [14] فنهضت فی تلک الاحداث حتی زاح الباطل وزهق ، و اطمان الدین و تنهنه [1] و منه : انی و الله لو لقیتهم واحدا و هم طلاع الارض کلها ما بالیت و لا استوحشت ، [2] و انی من ضلالهم الذی هم فیه و الهدی الذی انا علیه [3] لعلی بصیره من نفسی و یقین من ربی و انی الی لقاء الله لمشتاق ، [4] و حسن ثوابه لمنتظر راج ، و لکننی آسی ان یلی امره هذه الامه سفهاؤها و فجارها ، [5] فیتخذوا مال الله دولا ، و عباده خولا [6] و الصالحین حربا ، و الفاسقین حزبا ، [7] فان منهم الذی قد شرب فیکم الحرام ، و جلد حدا فی الاسلام ، [8] و ان منهم من لم یسلم حتی رضخت له علی الاسلام الرضائخ [9] فلو لا ذلک ما اکثرت تالیبکم و تانیبکم ، و جمعکم و تحریضکم ، [10] و لترکتکم اذ ابیتم وونیتم [11] الا ترون الی اطرافکم قد انتقصت ، و الی امصارکم قد افتتحت ، [12] و الی ممالککم تزوی و الی بلادکم تغزی [13] انفروا رحمکم الله الی قتال عدوکم ، و لا تثاقلوا الی الارض [14] فتقروا بالخسف ، و تبووؤا بالذل ، و یکون نصیبکم الاخس ، [15] و ان اخا الحرب الارق ، و من نام لم ینم عنه ، و السلام

ترجمه

[2] از نامه های امام علیه السلام که همراه مالک برای اهل مصر فرستادزمانی که استانداری آنجا را به او واگذار نمود . [3] اما بعد خداوند سبحان محمد صلی الله علیه و آله و سلم را فرستاد تا بیم دهنده جهانیان و گواه و حافظ آئین انبیای او باشد . [4] چون او که درود بر او باد از جهان رخت بربست مسلمانان درباره امارت و خلافت بعد از او به منازعه برخاستند . [5] به خدا سوگند هرگز فکر نمی کردم و به خاطرم خطور نمی کرد . [6] که عرب بعد از پیامبر امر امامت و رهبری را از اهل بیت او بگردانند [ و در جای دیگر قرار دهند و باور نمی کردم ] [7] آنها آن را از من دور سازند [8] تنها چیزی که مرا ناراحت کرد اجتماع مردم اطراف فلان بود که با او بیعت کنند [9] دست بر روی دست گذاردم تا اینکه با چشم خود دیدم گروهی از اسلام بازگشته [10] و می خواهند دین محمد صلی الله علیه و آله و سلم را نابود سازند . [11] [ در اینجا بود ] که ترسیدم . اگر اسلام و اهلش را یاری نکنم باید شاهد نابودیو شکاف در اسلام باشم [12] که مصیبت آن برایمن از رهاساختن خلافت و حکومت بر شما بزرگتر بود چرا که این بهره دوران کوتاه زندگی دنیا است [13] که زایل و تمام می شود . همانطور که سراب تمام می شود و یا همچون ابرهائی که از هم می پاشند . [14] پس برای دفع این حوادث به پا خاستم تا باطل از میان رفت و نابود شد و دین پابرجا و محکم گردید . [1] قسمتی دیگر از این نامه است . به خدا سوگند اگر من تنها با آنها [ دشمنان ] روبرو شوم در حالیکه آنها تمام رویزمین را پر کرده باشند نمی ترسم و باکی ندارم [2] من آن گمراهی را که آنها در آن هستند و هدایتی را که خودم بر آن هستم [3] با چشم خود می بینم و با یقین به پروردگارم پا برجا می باشم من مشتاق ملاقات پروردگارم هستم . [4] و به پاداشش امیدوارم ولی از این اندوهناکم که سرپرستی حکومت این امت به دست این بی خردان و نابکاران افتد . [5] بیت المال را به غارت ببرند آزادی بندگان خدا را سلب کنند و آنها را برده خویش سازند [6] با صالحان نبرد کنند و فاسقان را همدستان خود قرار دهند . [7] در این گروه بعضی هستند که شراب نوشیده و حد بر او جاری شده [8] و برخی از آنان اسلام را نپذیرفتند تا برای آنها عطائی تعیین گردید [9] و اگر بخاطر این جهات نبود این اندازه شما را برای قیام و نهضت تشویق نمی کردم و به سستی در کار سرزنش و توبیخ نمی نمودم . و در گردآوری و تشوی قتان نمی کوشیدم .[10] و اگر ابا و سستی می نمودید رهاتان می ساختم .[11] آیا نمی بینید اطراف شما را گرفته اند و شهرهای شما را تحت تسلط خود در آورده اند ؟ [12] آیا نمی بینید کشورهای شما تسخیر شده و شهرهای شما به میدان جنگ تبدیل گشته است ؟ [13] خدای شما را رحمت کند برای نبرد با دشمن کوچ کنید شانه از زیر بار نبرد تهی نکنید و سستی و تنبلی به خود راه ندهید [14] که زیردست خواهید شد و تن به ذلت و خواری خواهید داد و بهره زندگی شما از همه پست تر خواهد بود [15] برادر جنگجو همیشه بیدار است و آن کس که بخوابد دشمن از تعقیب او نخواهد خفت . والسلام

نامه شماره63

و من کتاب له علیه السلام [1] الی ابی موسی الاشعری ، و هو عامله علی الکوفه ، و قد عنه تثبیطه الناس عن الخروج الیه لما ندبهم لحرب اصحاب الجمل [2] من عبد الله علی امیر المؤمنین الی عبد الله بن قیس [3] اما بعد ، فقد بلغنی عنک قول هو و علیک ، فاذا قدم رسولی علیک فارفع ذیلک ، [4] و اشدد مئزرک و اخرج من جحرک ، [5] و اندب من معک ، فان حققت فانفذ ، و ان تفشلت فابعد [6] و ایم الله لتؤتین من حیث انت ، و لا تترک حتی یخلط زبدک بخاثرک ، و ذائبک بجامدک ، [7] و حتی تعجل عن قعدتک ،[8] و تحذر من امامک کحذرک من خلفک ، و ما هی بالهوینی التی ترجو ، [9] و لکنها الداهیه الکبری ، یرکب جملها ، و یذلل صعبها ، و یسهل جبلها [10] فاعقل عقلک ، و املک امرک ، و خذ نصیبک و حظک [11] فان کرهت فتنح الی غیر رحب و لا فی نجاه ، فبالحری لتکفین و انت نائم ، [12] حتی لا یقال : این فلان ? و الله انه لحق مع محق ، و ما ابالی ما صنع الملحدون ، و السلام

ترجمه

[1] از نامه های امام علیه السلام این نامه را امام علیه السلام به ابوموسی اشعری فرماندار کوفه به هنگامی نوشت که به او خبر رسید ابوموسی اهل کوفه را از حرکت در همراهی آن حضرت برای جنگ جمل باز داشته است . [2] از بنده خدا علی امیرمؤمنان به عبدالله بن قیس [ ابوموسی اشعری] . [3] اما بعد سخنی از تو به من گزارش داده اند که هم به سود تو است و هم به زیان تو هنگامی که فرستاده من بر تو وارد می شود فورا دامن بر کمر زن [4] و کمربندت را محکم ببند و از خانه ات بیرون آی [5] از کسانیکه با تو هستند دعوت نما، اگر حق را یافتی و تصمیم خود را گرفتی آنها را بسوی ما بفرست و اگر سستی را پیشه کردی از مقام خود دور شو . [6] به خدا سوگند هر کجا و هر چه باشی به سراغت خواهند آمد دست از تو بر نخواهند داشت و رهایت نخواهند ساخت تا گوشت و استخوان و تر و خشکت را به هم درآمیزند . [7] [ این کار را انجام ده پیش از آنکه ] در بازنشستگی و برکناریت تعجیل گردد [8] و از آنچه پیش روی توست همانگونه خواهی ترسید که از پشت سر [ آنچنان برتو سخت گیرند که سراسر وجودت را خوف و ترس فراگیرد و در دنیا همانقدر وحشتزده خواهیشد که در آخرت ] این حادثه آنچنان که فکر می کنی کوچک و ساده نیست [9] بلکه حادثه بسیار بزرگیاست که باید بر مرکبش سوار شد و مشکلات و سختی هایش را هموار ساخت . و کوههای ناصافش را صاف نمود [10] پس اندیشه خود را به کارگیر و مالک کار خویش باش و بهره و نصیبت را دریاب [11] و اگر برای تو خوشایند نیست کنار رو بدون کامیابی و رسیدگی به راه رستگاری. اگر تو خواب باشیدیگران وظیفه ات را انجام خواهند داد [12] و آنچنان به دست فراموشی سپرده شویکه نگویند فلانی کجا است ؟ به خدا سوگند این راه حق است و به دست مرد حق انجام می گردد . و من باکی ندارم که خدانشناسان چکار می کنند . والسلام

نامه شماره64

و من کتاب له علیه السلام [1] الی معاویه ، جوابا[2] اما بعد ، فانا کنا نحن و انتم علی ماذکرت من الالفه و الجماعه ، [3] ففرق بیننا و بینکم امس انا آمنا و کفرتم ، و الیوم انا استقمنا و فتنتم ، [4] و ما اسلم مسلمکم الا کرها ، و بعد ان کان انف الاسلام کله لرسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ، حزبا [5] و ذکرت انی قتلت طلحه و الزبیر ، و شردت بعائشه ، و نزلت بین المصرین [6] و ذلک امر غبت عنه فلا علیک ، و لا العذر فیه الیک [7] و ذکرت انک زائری فی المهاجرین و الانصار ، [8] و قد انقطعت الهجره یوم اسر اخوک ، فان کان فیه عجل فاسترفه ، [9] فانی ان ازرک فذلک جدیر ان یکون الله انما بعثنی الیک للنقمه منک [10] و ان تزرنی فکما قال اخو بنی اسد :[11] مستقبلین ریاح الصیف تضربهم بحاصب بین اغوار وجلمود [12] و عندی السیف الذی اعضصته بجدک و خالک و اخیک فی مقام ، واحد [1] و انک و الله ما علمت الاغلف القلب ، المقارب العقل ، [2] و الاولی ان یقال لک : انک رقیت سلما اطلعک مطلع سوء علیک لا لک ، [3] لانک نشدت غیر ضالتک ، و رعیت غیر سائمتک ، [4] و طلبت امرا لست من اهله و لا فی معدنه ، فما ابعد قولک من فعلک [5] و قریب ما اشبهت من اعمام و اخوال [6] حملتهم الشقاوه ، و تمنی الباطل ، علی الجحود بمحمد صلی الله علیه و آله و سلم [7] فصرعوا مصارعهم حیث علمت ، لم یدفعوا عظیما ، [8] و لم یمنعوا حریما ، بوقع سیوف ما خلا منها الوغی ، ولم تماشها الهوینی [9] و قد اکثرت فی قتله عثمان ، فادخل فیما دخل فیه الناس ، [10] ثم حاکم القوم الی ، احملک و ایاهم علی کتاب الله تعالی ، [11] و اما تلک التی ترید فانها خدعه الصبی عن اللبن فی اول الفصال ، [12] و السلام لاهله

ترجمه

[1] از نامه های امام علی علیه السلام در پاسخ معاویه . [2] اما بعد ما وشما همانطوری که یادآوری نموده ای گرد هم جمع و با هم انس داشتیم [3] ولی در گذشته از هم جدا شدیم زیرا ما ایمان آوردیم و شما به کفر خود باقی ماندید امروز هم ما به راه راست می رویم و شما پیرامون فتنه هستید . [4] آنها که از گروه شما اسلام را پذیرا شدند از روی میل نبود بلکه در حالی بود که همه بزرگان عرب در برابر رسول خدا [ ص ] تسلیم شدند و در حزب او در آمدند . [5] نوشته بودی که من طلحه و زبیر را کشته و عایشه را تبعید کرده ام و در کوفه و بصره اقامت گزیده ام [6] این مربوط به تو نیست و لزومی ندارد عذر آنرا از تو بخواهم [ این تنها مربوط به امت اسلامی و من است که امیرمؤمنانم ] . [7] تو یادآور شده بودی که با گروهی از مهاجران و انصار به مقابله با من خواهی شتافت [ کدام مهاجر و کدام انصار ؟ ] [8] هجرت از آن روزی که برادرت [ یزیدبن ابوسفیان روز فتح مکه ] اسیر شد پایان یافت . با این حال اگر در این ملاقات شتابداری دست نگهدار [9] زیرا اگر من به دیدار تو آیم سزاوارتر است . چرا که خداوند مرا به سوی تو فرستاده که از تو انتقام بگیرم [10] و اگر تو با من دیدار کنی چنان است که شاعر بنی اسد گفته [11] به استقبال تندباد تابستانی می شتابند که آنها را با سنگریزه ها و در میان غبار و تخته سنگها در هم می کوبد . [12] نزد من همان شمشیری است که بر پیکر جد و دائی و برادرت [ در میدان احد ] کوبیدم [1] به خدا سوگند من می دانم تو مردی بی خرد و پوشیده دل هستی. [2] و سزاوار است درباره تو گفته شود : به نردبانی بالا رفته ایکه تو را به پرتگاه خطرناکی کشانده که به زیان تو است نه به سود تو [3] زیرا به کسیمی مانی که غیر گمشده خود را می جوید و گوسفندان دیگری را می چراند . [4] مقامیرا می طلبی که نه سزاوار آن هستی و نه در کانون آن قرار داری چقدر بین کردار و گفتارت فاصله است ؟ [5] و چقدر با عموها و دائی هایبت پرستت شباهت داری ؟ [6] همانها که شقاوت و تمنای باطل وادارشان ساخت که محمد صلی الله علیه و آله و سلم را انکار کنند [7] و همانگونه که می دانی با او ستیزه کردند تا به خاک و خون غلطی دند و نتوانستند از خود دفاع کنند [8] و نه از زخم شمشیر ها که میدان نبرد از آن خالی نیست و سستی با آن نمی سازد خود را حفظ نمایند . [9] تو درباره قاتلان عثمان زیاد حرف زدی بیا نخست همچون سایر مسلمانان با من بیعت کن [10] سپس درباره آنها طرح شکایت نما تا من طبق حکم خداوند میان تو و آنها داوری کنم [11] اما آنچه را تو می خواهی مانند فریب دادن طفل است که بخواهند وی را از شیر بگیرند [12] و سلام به آنها که لیاقت دارند

نامه شماره65

و من کتاب له علیه السلام [13] الیه ایضا[14] اما بعد ، فقد آن لک ان تنتفع باللمح الباصر من عیان الامور ، [15] فقد سلکت مدارج اسلافک بادعائک ، الاباطیل ، [1] و اقتحامک غرور المین و الاکاذیب ، و بانتحالک ما قد علا عنک ، [2] و ابتزازک لما قد اختزن دونک ، فرارا من الحق ، [3] وجحودا لما هو الزم لک من لحمک و دمک ، مما قد وعاه سمعک ، [4] و ملی ء به صدرک ، فماذا بعد الحق الا الضلال المبین ، [5] و بعد البیان الا اللبس ? فاحذر الشبهه و اشتمالها علی لبستها ، [6] فان الفتنه طالما اغدفت جلابیبها ، و اغشت الابصار ظلمتها [7] و قد اتانی کتاب منک ذو افانین من القول ضعفت قواها عن السلم ، [8] و اساطیر لم یحکها منک علم و لا حلم ، [9] اصبحت منها کالخائض فی الدهاس ، و الخابط فی الدیماس ، [10] و ترقیت الی مرقبه بعیده المرام ، نازحه الاعلام ، تقصر دونها الانوق و یحاذی بها العیوق [11] و حاش لله ان تلی للمسلمین بعدی صدرا او وردا ، او اجری لک علی احد منهم عقدا او عهدا [12] فمن الان فتدارک نفسک ، و انظر لها ،[13] فانک ان فرطت حتی ینهد الیک عباد الله ارتجت علیک الامور [14] و منعت امرا هو منک الیوم مقبول ، و السلام

ترجمه

[13] از نامه های امام علیه السلام به معاویه [14] اما بعد زمان آن فرارسیده که از مشاهده امور با چشم صحیح بهره مند گردی[15] تو با ادعاهای باطل همان راه نیاکان خود را می پیمائی000 [1] خود را در دروغ و فریب می افکنی آنچه بالاتر از شان تو است به خود نسبت می دهی[2] و به آنچه نمی رسی و از تو منع شده دست می افکنی همه این کارها بخاطر فرار از زیر بار حق [3] و انکارکردن آنچه از گوشت و خون برای تو لازمتر است می باشد [ یعنی ایمان و بیعت با امام معصوم ] همان چیزی که گوش تو شنیده [4] و به خوبی از آن آگاهی . آیا بعد از روشن شدن راه حق جز گمراهی آشکار چیزی هست ؟ [5] و آیا بعد از بیان واضح چیزی جز مغلطه اندازی و اشتباه کاری تصور می شود ؟ از اشتباه اندازی و غلطکاری ها بپرهیز [6] زیرا از دیر زمان فتنه پرده های سیاه خود را گسترده و با تاریکی خود دیده هائی را نابینا کرده است . [7] نامه ای از تو به من رسیده که سراسر آن پشت هم اندازی بود در آن از صلح و خیرخواهی خبری نبود [8] در اساطیر و سخنان افسانه ای ات هیچ اثری از دانش و بردباری به چشم نمی خورد [9] تو همچون کسی هستی که در زمین سست و صعب العبور گام گذارده و یا همچون کسیکه در تاریکی دخمه های زیرزمینی راه خود را گم می کند . [10] تو می خواهی به نقطه ایبرسی که از مرتبه ات بسیار برتر است و مرغان لاشخور را یارای پرواز به آن نیست چرا که در اوج ستارگان آسمان همچون عیوق است [11] پناه به خدا که تو بعد از من سرپرست مسلمانان برای جلب منفعت یا دفع ضرر گردی یا من در این باره برای تو نسبت به یک تن از آنان قرار و تعهدی امضاء کنم [12] از هم اکنون خود را دریاب و برای خویش چاره اندیش [13] زیرا اگر کوتاهی کنی و برای کوبیدنت بندگان خدا بپاخیزند درهای چاره به رویت بسته خواهد شد [14] و چیزی که امروز از تو مورد قبول است فردا نخواهند پذیرفت . والسلام

کلید واژه ها

نامه

مذهبی

نهج البلاغه

امام علی

نویسنده:

مریم برزویی

پست قبلی

حکمت های امام علی ( ع ) از حکمت 61 تا 65

پست بعدی

مهندسی برق

در همین رابطه بخوانید :

درباره این مطلب دیدگاهی بنویسید...

نام :
وب سایت :
دیدگاه :
پست الکترونیک :
نشانی پست الکترونیک شما نمایش داده نخواهد شد.