امیر کبیر

محمد تقی پسر کربلایی محمد قربان و فاطمه آنگونه که از شواهد بر می آید ، در سال 1222 ه.ق در هزاوه از محال فراهان به دنیا آمد.

خانواده پدری و مادری او از طبقه پیشه ور بودند ، پدرش در دستگاه میرزا بزرگ فراهانی (قائم مقام اول ) ،هنگامی که عباس میرزا (ولیعهد شاه قاجار )در تبریز بود ، سمت آشپزباشی داشت و مادرش دختر استاد شاه محمد بنا از اهالی فراهان ، زنی با سواد بود .این زن و شوهر به غیر از محمد تقی پسر کوچکتری نیز به نام محمد حسن نیز داشتند . 

تشنه علم 

محمد تقی کودکی خود را در خانه قائم مقام پشت سر گذاشت و با اینکه خدمتکار خانواده بود ، اما علاقه فراوان به فراگیری علم و دانش ، منتظر فرصت بود تا به آرزوهای خود برسد
به بهانه برگردادن ناهار اولاد قائم مقام ،در حجره معلم آنها می ایستاده و هر چه معلم می گفته او نیز یاد میگرفت . روزی قائم مقام به امتحان پسرانش می آید و هر چه آنان نمی دانند محمد تقی جواب میدهد . قائم مقام می پرسد تو کجا درس خوانده ای ؟ او جواب می دهد : غذای آقا زاده ها را که هر روز می آورم ، می ایستم و گوش میکنم . قائم مقام انعامی به او می دهد . او قبول نمی کند . در عوض از وی می خواهد ، او نیز نزد معلم آقا زاده ها درس بیاموزد ...
قائم مقام که  هوش و استعداد محمد تقی را شناخته بود ، به تربیت او مانند فرزندان و برادرزادگان خود اهمیت داد.

کسب درجه منشی گری 

محمد تقی تا دوران جوانی تحت تعلیم قائم مقام بود و شیوه منشی گری و نامه نگاری و صدور احکام دیوانی را آموخت ، به طوری که قائم مقام ، به تدریج بعضی نوشته ها را به او محول کرد . به این ترتیب  شغل دبیری را در پیش گرفت.
حوالی سال 1243 ه.ق  وظیفه وصول مالیات و حقوق دیوانی و یا به عبارتی مستوفی گری را بر عهده گرفت.و وارد گروه منشیان رسمی قائم مقام گردید . فرمان مستوفی گری او را قائم مقام در زمان صدارتش ،به مهر محمد شاه رسانیده بود.
لقب میرزا تقی خان ، نخستین بار مربوط به مکتوبی است که قائم مقام در زمان برکناری از وزارت آدربایجان ، به برادرش میرزا موسی نوشته بود :
"نه در حسن تدبیر مثل میرزا محمد علی هستم و نه در سرعت تحریر مثل میرزا عبدالعلی ، و اشهد بالله که در کل روی زمین مثل حیدر قلی خان برای تقلیل خرج و مثل میرزا تقی خان برای خراج به هم نمیرسد ..." 

ازدواج میرزا تقی 

قائم مقام اول در سال 1237 در گذشت و فرزندش ،ابوالقاسم میرزا ، جانشین وی شد .در همین دوران میرزا تقی خان 18 ساله با جان جان خانم دختر حاج شهباز خان ، دختر عموی خود ، وصلت کرد . ثمره ی این وصلت یک پسر و دو دختر بود .
پسر امیر کبیر میرزا احمد خان مشهور به امیرزاده ، که بعد ها مورد عنایت شاه قرار گرفت و سر هنگ توپخانه آذر بایجان گردید . یکی از دختران ، همسر عزیز خان آجودان باشی ، سردار کل ، دوست قدیم امیر گردید و دختر دیگرش به عقد میرزا رفیع خان موتمندر آمد .

مقام وزارت 

میرزا تقی خان ، وظیفه مستوفی گری را هما​نند سایر وظایف خود به خوبی و درستی انجام داد و نزد قائم مقام ، امیر زنگنه و فریدون میرزا ، ارج و اعتباری پیدا کرد .
"همین که سر رشته کامل پیدا کردم سبک خود را تغییر دادم و تنفیح حساب قشون آذربایجان ، مبلغ ها متفعت به دولت رساندم . امیر نظام از من خیلی راضی بود و تمجید زیاد از من و خدمات من به تهران و دربار و دولت نوشت ..." میرزا تقی خان با شایستگی هایی که نشان داد ، در سال 1253 ه.ق فرمان وزارت آذربایجان را دریافت کرد . وی مقام وزارت را با ​منصب ​سر ​تبپی تا هنگام عزیمت با ناصرالدین شاه به تهران همچنان در اختیار داشت . پس از مرگ امیر نظام زنگنه ،حق میرزا تقی خان مقام « امارت نظام » بود ، ولی حاجی میرزا قاسم ( صدر اعظم ) به این کار راضی نبود تا اینکه ناصر الدین شاه خود شخصا این مقام را به او تفویض کرد .

به سوی پایتخت 

محمد شاه در سال 1264 ه.ق در گذشت . ناصرالدین شاه ، ولیعهد پس از شنیدن خبر ،قصد حرکت به سمت تهران نمود ولی به دلیل وضع نامساعد خزانه ، توفیق چندانی حاصل نکرد . ناصرالدین شاه موضوع را با میرزا تقی خان در میان گذاشت . میرزا تقی خان پذیرفت که به یاری شاه بشتابد .
امیر مبلغی از تجار تبریز قرض گرفت و به سرعت وسایل سفر را فراهم کرد . از لحاظ نظامی هم تدارکات وسیعی دید . با سپاهی عظیم به ​همراه ناصرالدین میرزا عازم تهران شد . امور حکومتی در تهران پر آشوب ،زیر نظر مهد علیا مادر شاه اداره می شد . 
اما چون شاه جوان به تهران رسید . بر همگان آشکار شد که صدر اعظم آینده ی ایران میرزا تقی خان است . شاه 18 ساله در تهران به سلطنت رسید و در همان شب ​لقب اتابک اعظم را به امیر​کبیر  اعطا و فرمان اعظمی او را صادر کرد.

ازدواج دوم

چهار ماه از صدارت امیر کبیر و ناصر الدین شاه نگذشته بود ،که امیر کبیر با خواهر تنی شاه ازدواج کرد . یکی از بهانه های دشمنان امیر این بود که وی اشراف زاده و نجیب زاده نیست و لیاقت صدر اعظمی را ندارد​! ناصرالدین شاه​برای خنثی کردن این افکار و به خاطر علاقه زیاد به امیر کبیر ، پیشنهاد این ازدواج را داد و امیر هم پذیرفت . به این ترتیب عزت الدوله ، شانزده ساله در سال 1265 ه. ق به عقد امیر کبیر درآمد.
فداکاری های این شاهزاده خانم در دوران تبعید شوهرش (به کاشان ) قابل توجه است . امیر از عزت الدوله دو دختر داشت که هردو بعدها به ازدواج پسران ناصرالدین شاه درآمدند . 

ایران در آغاز صدارت امیر کبیر 

 ​امیر کبیر وقتی صدارت را برعهده گرفت فساد و ناامنی سراسر کشور را بر عهده گرفته بود . ابزار ماشین اداره مملکت زنگ زده بود و کار به درستی پیش نمی رفت . جنوب و شمال کشور مثل موم در دست انگلیس و روسیه بود . ارتش که می بایست مدافع منافع ملت باشد ​، به صورت سازمانی و در جهت سرکوبی و ناراحتی مردم درآمده بود و در مقابل حملات بیگانگان چیزی نبود .
صنعت ، به صورت موجود در کشور های پیشرفته آن روز ابدا در ایران به چشم نمی خورد .
بازار رشوه و دزدی و تجاوز و تعدی و زورگویی و .. رواج داشت .القاب پر طمطراق و عناوین پر زرق و برق که حاکی از روح تبختر و تکبر عده ای مغرور بود ، در میان طبقات بالا و هزار فامیل دست به دست می چرخید .

خدمات بزرگ 

امیر به مدت سه سال و یک ماه و بیست و هفت روز به عنوان « شخص اول ایران » حکومت کرد و در این مدت توانست که بر آن همه مشکلات عظیم غلبه کند و خدمات بزرگی را انجام دهد .امیر با طرح ها و برنامه های خود توانست ضمن بیداری ایرانیان ، ایران را از بدترین وضعیت ، به افتخار و سربلندی برساند . او در شرایطی به صدارت رسید که خزانه تهی شده بود و نظم و امنیت وجود نداشت .

برخی از اقدامات و اصلاحات 

اصلاح وضع مالیات و بودجه - اصلاحات نظامی - اصلاح دادگستری و دیوانخانه ی عدالت - منع شکنجه - ممنوع کردن بست نشینی ( محبوس کردن خود در بعضی اماکن مقدسه برای رسیدن به اهداف سیاسی و اجتماعی ) - آبله کوبی اجباری - تاسیس مریضخانه ی دولتی  - چاپ روزنامه وقایع اتفاقیه - تاسیس چاپارخانه - اصلاح امور شهری - تشکیل سازمان اطلاعات - حرکت های عظیم صنعتی ، کشاورزی و تجارت - تربیت مترجم - چاپ کتاب - سیاست خارجی ( تاسیس وزارت امور خارجه ) - تشکیل نیروی دریایی - ترویج ساده نویسی و لغو القاب - ممنوعیت خرید و فروش مشروبات الکی و باده گساری - برخورد با مدحیه سرایی درباری - محدودیت ورود کالای خارجی - کوتاه کردن دست اجانب از امور کشور - ممانعت از تردد کشتی های جنگی در آبهای ایران - ساخت سد و ...

توطئه شروع می شود 

امیر کبیر با قدرت به اصلاحات خود ادامه می دهد و این برای دشمنان امیر خوش آیند نبود .دشمنان داخلی و استعمارگران خارجی ، حلقه ی شومی برای برداشتن امیر تشکیل دادند و با دسیسه خود شاه را نیز همراه نمودند . در میان دشمنان داخلی امیر دو نفر جلب توجه می کنند ، مهد علیا مادر شاه و میرزا آقا خان نوری .
در سفر اصفهان در راه بازگشت ، در قم ، شاه دستور داد عباس میرزا 12 ساله ( برادر شاه از مادر دیگر ) در قم بماند ، اما امیر این کار را صلاح ندید و دستور داد که همراه با شاه به تهران بارگردد . شاه از سرپیچی امیر ناراحت شد و مجددا دستور داد عباس میرزا در قم بماند و اینبار امیر مخالفتی نکرد . این بهترین فرصا برای مخالفان امیر بود و شاه جوان را بر علیه امیر کبیر برآشفتند. به ترتیب پل دوستی و اعتماد بین شاه و امیر شکسته شد .
و امیر کبیر کم کم خانه نشین شد و شاه حکم عزل امیر را در محرم سال 1268 ه.ق صادر کرد . 
دور روز بعد از بر کناری امیر ، میرزا اقا خان نوری که در کاشان در حال تبعید به سر می برد ، محرمانه به پایتخت ​آمد و مشغول فعالیت شد .
چهل روز بعد از عزل امیر ، فرمان صدارت میرزا آقا خان امضا شد .
شاه را وادار کردند که که امیر کبیر از تهران برود و برای همین پیشنهاد حکومت کاشان یا فارس و یا اصفهان را به امیر دادند .  که اول امیر نپذیرفت او را تحت فشار قرار دادند و به ناچار حکومت ، کاشان را قبول کرد .ولی ظاهرا بازی به همین جا ختم نشد .

فرمان قتل امیرکبیر 

ترس از بازگشت امیر به قدرت ، عامل اصلی انگیزه دشمنان امیردر نابودی وی بود . میرزا تقی خان به قدری درخشان بود که تا حدودی فکر بازگرداندن امیر در ذهن پادشاه جای داشت .
دشمنان می دانستند با فرو نشستن خشم شاه ، احتمال بازگشت امیر بسیار زیاد است .و به این ترتیب گوش شاه را آنقدرپر کردند که شاه فرمان قتل امیر را صادر کرد .این فرمان را میرزا آقا خان نوری با نیرنگ از شاه گرفت .در حمام فین کاشان ، هنگامی که امیر کبیر قصد حمام کردن داشت . امیر در گرمخانه حمام نشسته بود که جلادان شاه وارد محوطه ی حمام شدند ...
تمام صحن گرمخانه از خون امیر رنگین شد ..
همسر با وفای امیر، عزت الدوله پس از اطلاع با همکاری مردم فین جنازه ی امیر را با احترام تشییع کرد و جسد او را در مشهد کاشان به خاک سپرد .عزت الدوله پس از چند ماه با اجازه شاه ، جسد امیر را از کاشان به کربلا منتقل کرد و در آرامگاه اختصاصی در صحن امام حسین ( ع ) به خاک سپرد . 

کلید واژه ها

چهره ها

امیر کبیر

نویسنده:

مریم برزویی

پست قبلی

نامه های امام علی ( ع ) از نامه شماره ​66 تا ​​70

پست بعدی

آموزش پاورپوینت 2013 - جلسه چهارم

در همین رابطه بخوانید :

درباره این مطلب دیدگاهی بنویسید...

نام :
وب سایت :
دیدگاه :
پست الکترونیک :
نشانی پست الکترونیک شما نمایش داده نخواهد شد.